به گزارش قدس آنلاین، نمی شود چند مُشت تخمه آفتابگردان و موبایلِ فول شارژ برنداشت و نزد به دلِ هوای بهاری!
پس به راه می افتیم و ۴۵ کیلومتر دورتر از ساری، پا می گذاریم روی ترمز. حوالی روستای «اَفراچال».
یعنی هیبت و جلالِ «سد شهید رجایی» نگه مان می دارد... سَر و ریخت تازه اش... پرحرفی اش... دلبرتر شدن اش.
سیر و سیاحت این سازه را پشت گوش نمی اندازیم؛ آن هم حالا. حالا که بعد از شش سال به مدد ابرها، می بینیم آب دریاچه سرریز کرده. حالا که ۱۶۰ میلیون مترمکعب ثروت توی مُشت بزرگترین مخزن مازندران است. حالا که اندوخته برف و باران می خواهد مُشتُلُق آبادانی بدهد به ۵۰ هزارهکتار زمین کشاورزی و برکت بریزد در آسیاب توربین های مولد برق استان.
هیجان زده گز می کنیم تا ورودی. تخمه آفتابگردان به کُل یادمان می رود و تا می شود جیب هایمان را فقط از کشف و شهود پُر می کنیم.
قرارمان تاج سد بود که می رسیم. برنجکاران منطقه که امسال آن روی سکه کم آبی را می بینند، تنها آدم های این سیاره اند که یادشان می کنیم.
کنار نرده ها - جایی میان زمین و آسمان - راه می رویم و نفس مان در سینه حبس می شود. عظمت این ساخته بشری اجازه نمی دهد دست از دوربین بکشیم. چشم اندازها از بالای بَند، معرکه اند.
هیاهوی غلیظِ سرریزِ آب یکطرف و آرامش دریاچه از آنطرف، شبیه ندارد. تَنه می زنند به شعرهایی که بلدیم از دریا.
اصلاً تا نگاه قد می دهد سبزفامی جنگلی ست که عکس اش اُفتاده در آب. سقوط قطره هاست به درّه. نمایش مِه روی شانه های آسمان و کوه های درهم تنیده و پله های لیز و مرطوب.
حقّا که تنهایی و زیبایی سد، شبیه هیچ دست ساز دیگری نیست. و حقّا که بهشتی ست در اردیبهشت!
انتهای پیام /
نظر شما